220

وقـتی ناراحت از پا میندازتت . . وقتی امیدے نداری و توی غبارے از خاطره ها زندگــے میکنی . .
وقتی شب ها تا صبح بیداری و به روزهای گذشته فکر میکنے . . وقتی با تمام احساس شب رو در آغوش میگیری . .
وقتی تویی و تنهاییت، تاریکے و صدای شـادمهر! صدایی که تمام لحظه های گذشته رو به تصویر میکشه . .
وقتی خسته اے . . وقتی نمیتونے غم و غصه رو روی کولت بکشے . .
نمیدونم میفهمی منو یا نه . .
وقتی داری مثل کتآب های قدیمے توی کتابخونه خاک میخورے!
خاک میخوری و خاک ...!

+ من از تبار غربتم، از آرزوهای محال . .
+ بیاین این وبم رو هم فیلتر کنین راحت شین

219

درگیـر تمـآم لحظه هایے هستم که قرار است بگذرد!
این منم! منے که پر است از ترس! ترس از فردایے که قرار است دیروز بشود! ..
این منم! با روزهاے تکرارے میجنگم. هدف دارم! امید دارم! زنده هستم...
من زنده میمانم و زندگے میکنم! حتے اگر نخواهے، حتی اگر نخواهم و نخواهند!
این روزها خوبِ خوبم! پشت کرده ام به غصه. نمیدانم! شاید او به من پشت کرده است! . .

+ زندگي شايد همين باشد!
يك فريب ساده و كوچك آن هم از دست كسي كه فكر مي كردي
همه چيز توست ،همه كس توست!