خیلے حس بدیه که وقتے یه قسمت از دست نوشته ے خودت رو توے گوگل بزنے یه عالمه وبلاگ میآد

و تـو آخرینشونے  !

+ تـَه سیـگآرو به گـوشه ای اَنداختُ با پاهاش اون رو قِل داد . . .

+ مگه نه این که این جآ حرف دلم رو مینویسَم ؟!

هلیآ جـان ازت متنفرم! البته با عرض معذرت :|

+ بچه هآ اگه خواستین برین وبلاگ جدیدم به جای اونی که فیـ لتر شد سه تا O رو چهار تا کنین!

من عآشق اون چشماے مظلومتم.. من دیوونه ے اون لبخند هاے مهربونتم

عزیز دلـَم، خوشکل خاله تو نشونه ے صبرے! تو فرشته ترینـے تو دنیا..

این کآدو هاے کوچولو در برابر درسے که بهم دادی که چیزے نیست! تموم دنیا حق توئه..

مےدونم که حق تواَم نیست که توی دردسر بزرگ بشے.. مےدونم که سختے میکشے ..

بعضیهآشون ازم میپرسیدن که چرا اون جآ رفتیم اُردو!

دستآمو گرفته بودنُ بهم چسبیده بودن ..

- خاله، براے مَن کآدو نیاوردی؟ :(

- نمیشه نـَرین؟! نمیشه بیاین سر کلاس ما؟ :(

- خاله، این نقاشے رو برای شـُما کشیدم . . . :)

- میشه وسطے بآزے کنیم؟ :)

  

+ عشق رو فهمیدم ...

+ بیآ یه ذره فکر کُنیم!

حـالـم اَزتــ . . .

نوشته بود مهم ترین بخش را فراموش نکن >> "از این بازے آموختم ... "

از این بازی آموختـَم احسآسم را در برابر حیوان هاے به ظاهر انسان لختـ نکنم

از تمام این اتفاقات نتیجه گرفتم اعتمـاد در این زمانه دروغ محض است!

آموختم نباید عاقلانه تصمیم گرفت ..

آموختم احساسم را به جـُز بر روے کاغذ هیچ جـا برهنه نسازم ..

ــ احسـاس نفـرَت به یه آدَم عوضـــے

ــ ...

+ شبا مستم ز بوی تـو :)

  • این روزها لباسے از جنس غم را به تن کرده ام . .

این روزها، نه من .. نه قلبم! این احساسم است که از شکستـ عاجز است . .

آرے ! این احساس است که همچو کودکـے بر کویر دل میبارد . .

.

.

"کآش احسـاس در کلـَمات میگنجیدْ"

 

 

 

+ بیشتر از هر کَســے الان به تو نیاز دارم . . .

+ حالم تعریفـے  ندارهْ . . .